Saturday, August 24, 2002

من كم كم دارم مطمئن مي شم كه يه آدمي وجود داره كه با اسم «سارا» خصومت شديدي داره و داره نهايت تلاششو براي اعتلاي اين نام عزيز مي كنه!!! دستش درد نكنه…

-تو ماشين نشستي داري مي ري كه يه دفه يه پاترول بدجوري مي پيچه جلوت ، نزديكه حسابي عصبانيت كنه و دستتو بذاري روي بوق كه يهو مي بيني يه خرس ناز گوگوري مگوري (حالا‌بگذريم از اينكه خرسه كيه!) كه دمر خوابيده و پاهاشو هوا كرده ، يه دستشو زده زير چونش ،‌ ابرواشو داده بالا ،‌ زل زده تو چشماتوداره يه لبخند خيلي نازودلنشين بهت مي زنه . از همش هم نازتر اينه كه بالاش نوشته سارا !!! اينجوري مي شه كه جاي اينكه بوق بزني ،همون لحظه تصميم مي گيري كه حتي اگر يه روز داشتي از گشنگي هم مي مردي پاتو توي tehran burger عزيز با اون تبليغ قشنگش نذاري…

-«… اسمت چيه خانوم جون؟‌ من ساراي مهربون. شماچي آقا پسر؟ داراي بي دردسر. … عروسكهاي دارا و سارا در فروشگاههاي…» اينم از عروسك ملي ،‌ همه مشكلاتمون حل شده بود ،همين يكي مونده بود ، خدا خيرشون بده اينم كه حل شد.
باز حداقل اگر از اين دارا ها يه خوبشو براي ما كنار مي ذاشتن يه چيزي ، نه اينكه همينجوري فقط از اسممون استفاده ابزاري كنن ، هيچي هم بهمون نرسه… (‌ اصلا من كه فكرمي كنم دارا كلاًدروغه ،‌ بچه هم كه بوديم هي بهمون گفتن دارا و سارا ،‌ دارا انار دارد سارا ندارد ،‌ چه مي دونم اين به اون انار مي دهد و از اينجور حرفا ، اما ما كه هنوز چيزي نديديم!)

-از همش زيباتر تبليغ عظيم و خيره كننده «ساراول» بود كه مدتهاي مديدي سر خروجي همت به مدرس جنوب خودنمايي كرده و هميشه ما رو مشمول الطاف بي دريغ دوستان عزيزمون مي كرد .

-بي مزه ترينش هم شيشه دوغي بود كه يكي از دوستان مهربانم خريده بود و نگه داشته بود كه بده به من . روش يه عكس بي ريخت گاو بود كه زيرش نوشته بود دوغ سارا

اصلا خدا رو چه ديدين شايد اون آدم در راستاي اهدافش ، مامان و باباي منو هم گول زده تا اسم منو گذاشتن سارا!!!و من هم موردي هستم مشابه موارد فوق ، در اون صورت من از همه ساراهاي واقعي شرمنده ام و عذر مي خوام…