Sunday, August 04, 2002

اون وقتا كه راهنمايي بوديم يه معلم انشاداشتيم كه اگر قشنگترين انشاي دنيا رو براش تو يه كاغذ خالي (سفيد) تميزومرتب مي نوشتي و مي دادي بهش محال بود نمره كامل بهت بده…!! هميشه مي گفت نوشته خالي فايده نداره و بايد ابتكار به خرج بدين طرح جديدي ، نقاشيي ، چيزي . انشاي خوب رنگ و آبش هم بايد خوب باشه… و خلاصه از اين حرفا…
و من هميشه با اين مساله مشكل داشتم هميشه سمبل مي كردم اگر خيلي زحمت مي كشيدم دور كاغذ چند تا كادر رنگي مي كشيدم يا اينكه نهايتا خط ها رو يه كم كج مي كردم . چيكار مي كردم خب من اصلا براي اينجور كاراي هنرمندانه و ظريف آفريده نشدم آخه به هر حال هر كسي را بهر كاري ساختند…( بگذريم از اينكه هنوز نمي دونم پس مرا بهر چه كاري ساختند )
خلاصه با هر بدبختي و جون كندني كه بود اون سالها رو با اون معلم و مشكل بزرگش گذرونديم…

حالا‌ الا‌ن هم بعد از هفت ، هشت ، ده سال قصه همونه:
يه وبلاگ سياه و سفيد كه توش هيچ كار گرافيكي و هنرمندانه اي ديده نميشه ، صاف و سفيد…خب اينم يه مدلشه!!!! براي كسايي كه حال و حوصله و عرضه اينجور كارا رو ندارن.

اينجوري حد اقل اگر شام و ناهار نيست ، هفت دست آفتابه لگن هم نيست
خيلي بهتر از اينه كه هفت دست آفتابه لگن راه بندازم و…