Thursday, March 06, 2003

آخيششششششششششششش

هر چقدر هم كه درس نخونده باشي و به خودت فشاري نياورده باشي ، وقتي مي ري كنكور ميدي و بر مي گردي انگار يه بار سنگين از دوشت برداشته شده و نفس كشيدن يه مزه ديگه مي ده...

و البته اينكه درست ده روز مونده به كنكور( كه مثلا همه اميدت به همون ده روز بوده ) همه اقوام نزديك ، تصميم به نامزدي و عروسي و هزار جور مهموني غير قابل فرار مي گيرن ، و از همش مهمتر برادران عزيزت از مكه بر مي گردن و درست اين هفته آخر خونه اونقدر شلوغ پلوغ و برو بيا مي شه كه درس خوندن رو حتي تصورشم نمي توني بكني و ... ،احتمالا هيچ كدام توجيه قابل قبولي براي گند زدن در كنكور نمي باشد!

خلا صش اينكه بدجوري گند زدم...

بي خيال، مهم اينه كه من الان خوشحالم .