Friday, July 04, 2003

ده يازده ماه پيش كه مي خواستم يه اسمي براي اينجا بگذارم ، از اونجا كه خلاقيت و استعداد ويژه اي براي گذاشتن اسم ويژه نداشتم ، بخاطر " شب تاريك و سنگستان و من مست ..." باباطاهر و "قصه شهر سنگستان" اخوان ثالث ، اسم اينجا شد ايني كه هست.

بماند كه هر چي گذشت چقدر خودمو بخاطر اين اسم مسخره كردم، بسكه هر كي برداشته بود ته هر كلمه بي ربطي يه پسوند " ستان " چسبونده بود شده بود اسم وبلاگش . اما خب عوضش نكردم چون خوشم نمياد تو اينجور چيزا هر لحظه يه سازي بزنم و اهميت چنداني هم نداشت و در ضمن حسنش اين بود كه اسمه ابتكار من نبود!

خلاصه اينكه دو سه هفته گذشت و چند تا خيابون پايينتر از خونه ديدم كه يه جا، مثل همه جاهاي ديگه، يك مشت تير آهن هوا كردند كه خب البته فرق اين يكي با بقيه اين بود كه يه تابلوي زرد به تير آهنهاش بود كه روش نوشته بود : " سنگستان عرضه كننده سنگهاي ساختماني ، تلفن ..." اينو كه ديدم كلي به خودم خنديدم و تازه ياد گرفتم كه جاي استعمال اين اسم كجاهاست.

از اون به بعد هر روز وقتي از كنار اون تير آهنا رد مي شدم به عنوان يه فريضه يه پوزخندي حواله خودم مي كردم ، تا اينكه يك ماه پيش تو امتحانام وقتي از جلوش رد شدم ، ساختمونه تموم شده بود با يه نماي عالي با سنگ گرانيت خيلي خوشرنگ ،‌ و تابلو زرده هم ديگه برداشته شده بود ، اون روز هم پوزخند كذايي رو زدم منتها اين دفعه يك كمي گوشه ش كج بود !