خيلي احساس جالبي به آدم دست مي ده وقتي كه ساعت 11:30 ، چرت زنان داره از حول و حوش قله بر مي گرده پايين ، در قسمت كوهپايه دو تا از بچه هاي دانشكده رو مي بينه كه دارن ميرن بالا و اونها از دانشكده خبر بدن كه ساعت 10 تا 12 در اعتراض به حكم اعدام آغاجري هيچ كلاسي تو دانشكده تشكيل نشده حتي كلاس تفضلي( اين يعني يه چيزي تو مايه هاي محال، از اون محال ها كه حتي فرضشون هم محاله ) … اون هم در حالتيكه ما اون ساعت بعد از صد سال رفته بوديم سر كلاس تاريخ اسلام توي يه دانشكده نزديكاي قله…
من نمي دونم واقعاً از شانس چه تعريفي ميشه داشت!!!!
يه چيزي تو مايه هاي اتوبوس جهانگردي و سالي يه بار و اينا بود…
از همه چي هم عجيبترش اين بود كه نمرديم و تو دانشگاه شهيد بهشتي هم يه عكس العمل اينجوري ديديم!